یابقیة الله

آشنایی با امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
آخرین مطالب
  • ۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۸:۳۸ طول عمر امام زمان
  • ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۲ صورت و سیرت مهدی ( ع )
  • ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۲ شمشیر حضرت مهدی ( ع )
  • ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۰ قرآن و حضرت مهدی
  • ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۹:۲۸ شعر امام زمان(عج)
  • ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۹:۱۷ گالری عکس جمکران


  • یابقیة الله

    آشنایی با امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف


    ۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر امام زمان(عج)» ثبت شده است

    شعر,شعرامام زمان,شعر برای امام زمان,شعرهای امام زمان

     

    «شعر امام زمان»

     

    ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری

    کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

    چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی

    ای آنکه در حجابت دریای نور داری

    من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟

    برعکس چشمهایم چشمی صبور داری

    از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما

    کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟

    در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت

    کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟

     

    *****شعر امام زمان******

     

    «شعر امام زمان»

     
    از میان اشک ها خندیده می آید کسی
    خواب بیداری ما را دیده می آید کسی

    با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
    از گلوی بیشه خشکیده می آید کسی

    مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
    در سلام بادها پیچیده می آید کسی

    کهکشانی از پرستو در پناهش پرفشان
    آسمان در آسمان کوچیده می آید کسی

    خواب دیدم , خواب دیده در خیالی دیده اند
    از شب ما روز را پرسیده می آید کسی

     

    *****شعر امام زمان******

     

    شعر,شعرامام زمان,شعر برای امام زمان,شعرهای امام زمان

     

    «شعر امام زمان»

     

    گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
    گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن


    گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
    گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم


    گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
    گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

    گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
    گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

    گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
    گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

    گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
    گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

    گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
    گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

    گفتم رخت را از من واله مگردان
    گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

    گفتم به جان مادرت من را دعا کن
    گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

    گفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارم
    گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

    گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
    گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

    گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
    گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

    گفتم که شام تا دلها را سحر کن
    گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

    گفتم که از هجران رویت بی قرارم
    گفتا که روز وصل را در انتظارم

     

    *****شعر امام زمان******

     

    شعر,شعرامام زمان,شعر برای امام زمان,شعرهای امام زمان

     

    «شعر امام زمان»

     

    مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
    گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
    کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
    قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
    پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
    شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
    من آمدم که این گره ها وا شود همین!
    اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
    حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
    حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
    من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
    وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
    آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
    هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
    من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
    وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
    این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
    شاید غلام خانه زهرا کنی مرا

    مهدی پوربافرانی
    ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۹:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر